English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7116 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
force U وادار کردن
enforce U وادار کردن
induced U وادار کردن
enforces U وادار کردن
enforcing U وادار کردن
compelling U وادار کردن
persuading U وادار کردن
impel U وادار کردن
impels U وادار کردن
impelling U وادار کردن
impelled U وادار کردن
forcing U وادار کردن
forces U وادار کردن
endue U وادار کردن
induces U وادار کردن
persuades U وادار کردن
enforced U وادار کردن
compels U وادار کردن
induce U وادار کردن
compelled U وادار کردن
compel U وادار کردن
inducing U وادار کردن
persuade U وادار کردن
enforce U وادار کردن مجبورکردن
entrap into U با اغفال وادار کردن به .....
penance U وادار به توبه کردن
pacify U به صلح وادار کردن
to make repeat U وادار به تکرار کردن
pacifies U به صلح وادار کردن
pacified U به صلح وادار کردن
enforced U وادار کردن مجبورکردن
hustling U بزور وادار کردن
pacifying U به صلح وادار کردن
intimidate U با تهدید وادار کردن
pacification U به صلح وادار کردن
intimidates U با تهدید وادار کردن
coerce U بزور وادار کردن
coerced U بزور وادار کردن
coerces U بزور وادار کردن
coercing U بزور وادار کردن
hustles U بزور وادار کردن
enforcing U وادار کردن مجبورکردن
hustled U بزور وادار کردن
to persuade in to an act U وادار بکاری کردن
bring on U وادار به عمل کردن
hustle U بزور وادار کردن
enforces U وادار کردن مجبورکردن
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
having U مجبور بودن وادار کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
to persuade somebody of something U کسی را وادار به چیزی کردن
have U مجبور بودن وادار کردن
trick someone into doing somethings U با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
change of engagement U وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
imprest U وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcement U مجبور کردن وادار کردن به اکراه
incite U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites U باصرار وادار کردن تحریک کردن
inciting U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
collects U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
change of leg U وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
suborn U به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
moved U وادار کردن تحریک کردن
move U وادار کردن تحریک کردن
moves U وادار کردن تحریک کردن
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
on second thoughts U پس ازتامل بیشتری
on second thought [American E] U پس ازتامل بیشتری
doings U اقدامات
proceeding U اقدامات
undertakings U اقدامات
goings-on U اقدامات
proceedings U اقدامات
rather U با میل بیشتری ترجیحا
hostile acts U اقدامات خصمانه
security measures U اقدامات تامینیه
to intensify one's actions U اقدامات خودراسخت
hostile acts U اقدامات دشمنانه
security countermeasures U اقدامات تامینی
electronic countermea sures U اقدامات ضد الکترونیکی
countermeasures U اقدامات متقابل
control measures U اقدامات کنترلی
electronic counter counter measures U اقدامات ضد ضد الکترونیکی
preventive action U اقدامات تامینی
follow up U اقدامات بعدی
preventive action U اقدامات احتیاطی
Precautionary measures. U اقدامات احتیاطی
radar countermeasures U اقدامات ضد رادار
legal proceedings U اقدامات قانونی
civil proceedings U اقدامات حقوقی
precautionary measures U اقدامات احتیاطی
outsmart U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted U زرنگی بیشتری بکار بردن
to take steps U اقدامات بعمل اوردن
preassault U اقدامات قبل از هجوم
to take measures U اقدامات بعمل اوردن
Provocative acts. U اقدامات تحریک آمیز گ
take steps U اقدامات بعمل امده
outbrave U شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
suppression measures U اقدامات برای جلو گیری
to intensify one's actions U برشدت اقدامات خود افزودن
logistics U اقدامات مربوط به تهیه و توزیع
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . U افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
countermeasures U پیش گیریهای متقابل اقدامات کنترلی
municipalist U طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
countermeasures U اقدامات ضد عملیات دشمن عمل متقابل
They live abroad for the greater part of the year. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
imparisyllabic U دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
turbofan U موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
In regard to the proposed changes I think we need more information. U در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
positive U اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
trumeau U وادار
mullion=middle post U وادار
muntin U وادار
policy of contianment U سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
prompters U وادار کننده
transom U وادار افقی
inducible U وادار کردنی
he was made to go U وادار به رفتن شد
impeller U وادار کننده
suasive U وادار کننده
prompter U وادار کننده
impellor U وادار کننده
persuasible U وادار کردنی
persuadable U وادار کردنی
persuasive U وادار کننده
scalable software U برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
neutralized U وادار به بیطرفی شده
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
incitation U وادار سازی اغوا
i made him go U او را وادار کردم برود
impellent U محرک وادار کننده
makes U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
he acted from impluse U اورابکردن ان کار وادار کرد
make U باعث شدن وادار یا مجبورکردن
overrunning U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overruns U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
overrun U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
The party was latched on to him. He was saddled with the party. U میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
radio countermeasures U اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
they howled the speaker down U سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
scsi U پیشرفتی که باعث باسن داده پهن تر از JCSI اصلی میشود به طوری که میتواند داده بیشتری را در واحد زمانی ارسال کند
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
preventive detention U تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
maltron keyboard U یک نوع طرح صفحه کلید که امکان سرعتهای بلقوه بیشتری را ارئه داده ویادگیری ان نسبت به طرح سنتی Qwerty اسانتر میباشد
delivered duty paid U یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
rigid U دیسک مغناطیسی محکم که داده بسیار بیشتری از فلاپی دیسک را میتواند ذخیره کند و از دیسک درایو حذف نمیشود
security U تامین اقدامات تامینی نیروی تامینی
security countermeasures U اقدامات حفافتی پیش بینیهای حفافتی
following my lead U یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
arms control measures U مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
vat dyeing U رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1دست به اقدامات عجیب و غریبی می زنند تا دل محبوب خود را بدست بیاورند و جواب مثبت را از او بگیرند.
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com